امام خمینی(س) و نوروز
نقش امام خمینی(س) در گرامیداشت عید نوروز و تغییر نگاه ایرانیان به آن برجسته بوده است. پیام های نوروزی هر ساله ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی که حاوی تبریک سال نو و همچنین رهنمودهای مهمی در اداره کشور بوده است، احترام نوروز را نزد مردم دوچندان کرده و توجه آنها را به ایجاد تحول در حیات مادی و معنوی همراه با تحویل نوروز و نو شدن طبیعت معطوف کرده است.
امام خمینی با شمّ سیاسی بالای خویش از مناسبت نوروز برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی نیز سود جستند. در نوروز سال 1342 با پیشنهاد ایشان، عید باستانى در اعتراض به اقدامات رژیم، تحریم شد. عنوان این اعلامیه تکان دهنده که در اعتراض به سیاستهاى شاه صادر شده بود، این بود «روحانیت اسلام، امسال عید ندارد».
حضرت امام خمینى(س) با این که در نوروز جلوس داشتند و تبریک مى گفتند و تبریک دیگران را مى پذیرفتند و در پیام تلویزیونى خود دعاى معروف «یا مقلب القلوب والابصار...» را مى خواندند، ولى از به کار بردن واژه «عید» براى نوروز امتناع مى ورزیدند. در اواسط فروردین 62، متنی از سوی دفتر به منظور پاسخ و تشکر از تمام کسانی که به مناسبت نوروز و یومالله 12 فروردین برای امام تلگراف و پیام تبریک فرستاده بودند، تهیه شد. متن مزبور جهت تصویب خدمت ایشان قرائت شد. در متن کلمه عید نوروز آمده بود، امام فرمودند عید را حذف کنید. فقط نوروز بنویسید.1
از مرتضی اشراقی نوه حضرت امام در کتاب «پدر مهربان» نقل شده است که «منزل امام در نوروز سال 1368 خیلى شلوغ بود، من و یاسر و محمدتقى در خانه دایىام داشتیم بازى مىکردیم و منتظر بیرون آمدن امام بودیم. یکدفعه حسن آقا از در وارد شد و گفت: عیدى گرفتید؟ گفتیم: نه. گفت: سریع بروید که آقا شما سه تا را صدا کرده. ما با سرعت به آنجا رفتیم. عیدى امام به ما در سال هاى 65 تا 67 سیصد تومان بود؛ ولى سال 68 به ما هزار تومان عیدى دادند. امام همیشه وقتى مى خواستند عیدى بدهند هیچ وقت نمى گفتند: بگیر. مى گفتند: بیا جلو. ما را یکى یکى در بغلشان مى نشاندند و بعد عیدى مىدادند و یک دستى روى سر ما مى کشیدند و بعد مى رفتیم.»2
نویسنده کتاب خمینی روح الله در مطالب خود آورده است که : «از رفته گر کوچه اش [کوچه خانه امام خمینی] پرسیدم آیا هرگز او را دیده اى؟ گفت: «دوبار اما در هر عیدى، عیدی ام در یک پاکت دربسته مى رسید». پرسیدم آخرین عیدى را کى گرفتى؟ گفت: «یک هفته قبل از نوروز با یک نامه که قابش کرده ام و یک جفت جوراب که پا نکرده ام». حلق? مفقوده ام در اینکه به اعیاد ملى چه مقدار بها مى داده از این جا پیدا شد و وقتى به آثارش رجوع کردم دیدم از کثرت ظهور چنین مطلبى پنهان مانده است.. 3. مردى که یک نسل پیش نوجوان بود گفت: هفته هاى آخر اسفند 1335 براى خانواده ما هفته بدى بود. پدر نداشتم، مادرم نتوانسته بود لباس نو تهیه کند. غروبى غمگین کسى درِ خانه مان را کوبید برق شادىِ چشمهاى مادرم، خانه را روشن کرد. بقچه اى را که حاج آقا روح الله فرستاده بود باز کرد. براى هم? اعضاى خانواده لباس فرستاده بود. چه لباس هایى! هرگز بلوز و شلوارى به زیبایى هدیه او نپوشیده ام.» 4
همچنین در این کتاب ضمن بیان خاطرات کودکی امام در زمان تحویل سال آمده است: «وقتى خیلى کوچکتر بود از دوستانش شنیده بود که هنگام تحویل سال زمین تکانى مى خورد، چرا که هر سال نوبت یک حیوان عظیم الجثه است که زمین را از حیوانى که یک سال آن را بر دوش کشیده تحویل بگیرد. شاید اصولاً واژه «تحویل سال» ابتدا از این رموز چینى به افسانه هاى ایرانى راه یافته بود و بعدها خیام و خواجه نصیر آن را بصورت علمى به کار برده اند. بهر حال بچه ها از بزرگترهایى که نمى دانستند تحویل سال یک امر کاملاً اعتبارى است شنیده بودند که اگر به یک کاس? پر از آب خیره شوند لحظه تحویل، کاسه تکانى مى خورد و موج برمى دارد. اگر یک ماهى در آب باشد ماهى بسرعت خواهد چرخید. روح الله با این شنیده یک سال یک ماهى قرمز را با غربال از حوض خانه گرفته و در طشتى بزرگ که مادر پر آبش ساخت انداخته بود تا شخصاً آن را تجربه کند. ساعت ها به ظرف و ماهى خیره مانده بود و هر بار که ماهى تکانى مى خورد او با هیجان و فریادکنان مادر را صدا مى کرد تا بیاید و کشف فرزند خویش را ببیند. مادر هم هربار مى آمد ولى مى گفت حالا زود است. گویا آن سال در نیمه هاى شب آنگاه که او هفت مَلِک و مَلَک را خواب دیده بود سال تحویل شد و صبح که از خواب برخاست قبل از شستن دست و صورت بر سر تشت رفت اما ماهى را گربه یا کلاغ برده بود. دزد ماهى بر ماهى خوار، اوقات روز اول سال نوى او را تلخ ساخته بود. اما شاید اولین بحث شیرین آکل و مأکول فلسفى در همان روز در ذهنش جرقه خورده باشد و بعدها که با عرفان ترکیب شد این قطعات حسابى به دلش مى نشست:
از جمادى مردم و نامى شدم
وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانى و آدم شدم
پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم5
در قسمتی دیگر از کتاب خمینی روح الله نیز می خوانیم: «تقریباً در تمام دنیا رسم حکم مى کند که اول کوچکترها به دیدار بزرگترها بروند. ولى در عید نوروز هم? اقوام به خان? هم سر مى زنند. البته تلاش مى شود اول کوچکترها به خان? بزرگترها و سپس بزرگترها به خان? کوچکترها بروند ولى اگر ممکن نشد، تقدم و تأخر بازدیدها را کسى به دل نمى گیرد. آقاروح الله که کوچکترین عضو خانواده بود، لباس پوشید تا به دیدار همسایگان و اقوام و دوستان برود. آقامرتضى و آقانورالدین تنهایش نگذاشتند. وقتى به در حیاط نزدیک مى شدند، اولین مهمان که معلم مکتبش بود کوبه را کوفت. لحظاتى بعد دومین و سومین و چهارمین... مهمان نیز آمد. روز اول میسر نشد که از خانه خارج شوند. روز دوم و سوم نیز همین طور براى چهارمین روز قرار شد دو نفر در خانه بمانند و یک نفر به دیدار اقوام برود. آقاروح الله و آقانورالدین در خانه ماندند. آن روز کسى نیامد. فردا آقاروح الله و آقامرتضى ماندند. باز هم کسى نیامد. روز سوم آقامرتضى و آقانورالدین ماندند. باز هم کسى نیامد. روز چهارم هر سه ماندند. تا غروب آنقدر مهمان آمد که هر سه برادر از عهد? پذیرایى برنمى آمدند. بر سر سفر? شام به دنبال علت این ماجراى نسبتاً تعجبانگیز، سه برادر بحث هاى پراکند? زیادى کردند تا خروس بال برهم زد و آواز سحر سر داد. وقت نماز شب گذشته بود. نماز صبح را به امامت آقامرتضى خواندند و بعد نماز شب را به تنهایى قضا کردند و بىآنکه بحثها نتیجه اى داده باشد لباس هاى رو را در آوردند و هر سه ردیف در کنار هم به خواب رفتند.» 6
1) محمدحسین رحیمیان، در سایه آفتاب: یادها و یادداشتهائی از زندگی امام خمینی ، موسسه فرهنگی پاسداران اسلام، قم،1370، ص227. 2) احمد میربان، پدر مهربان: خاطراتى از رفتار حضرت امام خمینى(س) با کودکان و نوجوانان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تهران، 1384، ص47. 3) علی قادری، خمینی روحالله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، موسسه چاپ و نشرعروج، تهران، 1378، ، ج1، ص49. 4) همان، پاورقی، ص49 5) همان، ص288. 6)همان، ص289. 7) صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، موسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی(س)، تهران، 1387، ج3، ص280. 8) در سایه آفتاب: یادها و یادداشتهائی از زندگی امام خمینی ، ص228.